Wednesday, 17 September 2014

نوجوانان و جوانان هزاره استرالیا

امروز بعد از ظهر داشتم از بیمارستان مورابین با ترن به طرف خانه می آمدم،
 ترن مثل همیشه ساکت و آرام بود و مردم با خودشون بودند، عده ای چرت می زدند، عده کتاب یا روزنامه می خواندند و عده ای هم به موسیقی گوش می دادند
 
به ایستگاه نوبل پارک که رسیدم یک دفعه ای صدای آشنای فارسی به لهجه ایرانی از یک دختر خانم افغانی شنیده شد که "بچه ها عجله نکنید جا برای همه تون هست!"
 
بعد هم یک دوجین دخترک محصل  هزارگی وارد ترن شدند،
بدنبال آن صدای خنده و شوخی گروهی از نوجوانان و جوانان پسر افغانی-هزاره- شنیده شد
 
 بعدش این گروپ از پسران شروع کردند به بلند بلند خنده کردن، شوخی کردن و بلند کردن صدای آهنگ تلفن شان؛ آهنگ های قطغنی، گانگم استایل (البته بخشش باشه نام دقیق این آهنگ را نمی دانم) ...و شروع کردن به رقصیدن و چک چک کردن و مسخره بازی در آوردن؛
 
 آنها در پشت سر من قرار داشتند و من روی یک صندلی نشسته بودم و برای اینکه آنها را خجالت ندم که خجالت هم نمی کشیدند و خود را هم ضایع نکنم هیچ به پشت سر خود نگاه نکردم این عمل شان با گوشه و کنایه یا به اصطلاح پرزه رفتن به دخترک های هم کلاس شان که در ترن بود ادامه یافت تا اینکه در یکی دو ایستگاه بعدی یعنی دندینانگ همه شان با های و هوی و داد و بیداد پیاده شدند و فریاد می زدند افغان استیشن!
 
من هم در همان ایستگاه پیاده شدم به قیافه هایشان با غضب، افسوس توام با ترحم نگاه کردم، موهای شان را به استایل های مختلف از اطراف یا وسط تراشیده بودند و برخی های شان هم رنگ کرده بودند.
 
معلوم بود که از مکتب زبان نوبل پارک (نوبل پارک لانگویچ اسکول) آمده اند، بنابراین نو آمده بودند، یعنی حداقل در یکی دو سال اخیر آمده اند و سن شان هم زیر هیجده است که در این مکتب شامل شده اند اما ظاهر شان همگی نشان می داد که بالای بیست سن دارند.
 
این گروپ یا تیپ آدم ها را می شناسم اکثرن مجرد اند و جوان و تنها آمده اند استرالیا، با داد و بیداد و دعوا و کار نکردن و درس نخواندن پدر مادر را در کابل، کویته  یا شهرهای ایران مجبور کردند که خرج سفرشان را فراهم کنند که بچه استرالیا بیاید.
 
اکثرن در یکی دو سال اخیر وارد استرالیا شده اند و به احتمال قوی هم بعد از تغییرات قانون مهاجرت آمده اند و ویزای شان هم بریجینگ یا موقت است و سرنوشت شان نامعلوم است.
 
خود را زیر سن گفته اند که زود تر قبول شوند اما سن واقعی شان بالای بیست یا اواسط بیست می باشد؛ مسولین سازمان های ارایه دهنده خدمات به مهاجرین زیر سن به آنها خانه های ویژه با سرپرست ها و مدیران متخصص داده اند تا با آنها به مقتضای سن شان که طفل گفته می شود برخورد کنند و از خشونت پرهیز کنند.
 
دیدگاه اغلب آنها این است که استرالیا ملزم است تمام امکانات و نیازمندی های آنها را بر آورده کنند استرالیا به آنها نیاز دارد.
 
آنها در خانواده و اجتماع خودشان دچار فقر، بدبختی، کمبود و خشونت بوده اند و از همین رو دچار عقده می باشند.
 
آنها خیال می کنند در استرالیا از شر همه چیز آزاد هستند و باید خوش باشند و خوشی کنند یا به اصطلاح اینجوی کنند.
 
آنها خیال می کردند در استرالیا تا می توانند بنوشند بوتل بوتل، نایت کلب و دیسکو و خانه های سرخ-فاحشه خانه ها- بروند و درجن درجن دختر ریخته است در سرک ها منتظر قدم اینها تا از آنها لذت ببرند و پول هم که دالر است لامصب و دولت هم بوجی بوجی در خدمت شان قرار می دهد.
 
آنها خیال می کردند شرم، حیا، عفت کلام، رعایت اخلاق و دستورات احکام اسلامی یا رسم و رواج های فرهنگی وقومی ... همگی مزخرف بوده و آنها اینجا آمده اند تا از شر این مزخرفات خودشان را آزاد کنند.
 
آنها فکر می کردند این جا روابط جنسی و یا سکس آزاد آزاد است با هر کس که خوش شان آمد و دل شان خواست می توانند رابطه داشته باشند.
 
آنها فکر می کردن این جا می شود از شر کار کردن راحت بود و صبح تا شب خوابید بدون هیچگونه نگرانی!
 
آنها فکر می کردند می شود موترهای لوکس، موترسایکل های لوکس را خرید و ویراژ داد و صدای تیپ موتر را هم تا درجه آخر زیاد کرد و در راه دختر سوار کرد و خنده کرد به ریش همگی و ...
 
و آنها فکر می کردند ...
 
اما اینک که با واقعیت روبرو شده اند می بینند نه آن خبر ها نبوده!
 
زیر هیجده هستند و مجاز نیستند الکل نبوشند.
زیر هیجده هستند و نایت کلب و دیسکو و خانه های سرخ آنها را راه نمی دهند.
 
زیر هیجده هستند و لیسانس رانندگی را هم به زحمت می توانند دریافت کنند و باید دو سال در کنار یک بزرگسال با نصب علامت ویژه رانندگی با مقررات خاص رانندگی کنند.
 
مزاحم دختران نشوند و کاری نکنند که آزار جنسی محسوب شوند، آنها در همه جا تحت مراقبت کمره ها هستند و راه فراری هم برای بزه کاری ندارند.
 
پولی که دولت برای هر دو هفته می دهد سر به نوک کرایه خانه، هزینه ترانسپورت، خورد و خوراک و لباس می شود.
 
در خانه های ویژه سرپرست بیست و چهار ساعته مراقب آنها می باشد و به طور منظم راپور وضعیت آنها را به مقامات ارشد می دهند.
 
بدون پدر و مادر و بدون حق سفر به خارج از کشور باید سالها در چنین شرایط بدون هیچ چشم انداز روشن و سرنوشتی نامعلوم زندگی کنند.

آنهایی که با خانواده هم آمده اند وضعیت مشابه دارند، پدر و مادر بی سواد یا کم سواد خود با انبوهی از مشکلات در این جامعه جدید روبرو هست و نوجوان و جوان اش هم فکر می کند اینجا استرالیا است و از آنها دولت حمایت می کند!
 
باید تلاش مضاعف کنند تا زبان انگلیسی را یاد بگیرند و خوب درس بخوانند که معمولن آنها در کشور خود نیز از درس و مکتب فراری بوده اند!
 
برای اینکه در زندگی موفق شوند و به آرزوهای شان برسند باید زبان بیاموزند در یک رشته یا حرفه ای درس بخوانند به سختی کار کنند و گرنه تا آخر عمر کارگر کارخانه ها باشند و حمالی کنند!
 
 اخلاق، قانون، نظم، امینت در جامعه به ویژه در رانندگی را به نحو احسن رعایت کنند و گرنه به درد سرهای بیشتر گرفتار خواهند شد و همه چیز در پرونده شان ثبت می شوند!
 
روی این حساب آنها می بینند که دچار چه مخمصه ای شده اند، استرس، نگرانی، تشویش آنها را فرا می گیرند!
 
و گاهی چنان می کنند که در ابتدا ذکر شد!
 
و زورشان فقط به دخترک های قوما که مثل خودشان هست می رسد.
 
بیچاره دخترک ها همه جا مورد آزار چنین آدام های بودند حتی در استرالیا آنها از دست ای ها آرام نیستند.
 
و چنین رفتارهایی آن تصویری که استرالیا از افغان ها یا هزاره ها دارد را هم مخدوش می کنند.
 
و باید کاری کرد!
چه کاری؟
من یکی که نمی دانم!
چه کسانی؟
هر کس که احساس مسولیت می کند و می فهمد و راه حل دارد باید آستین بالا کند.
 
این یک گزارش یک برشی بود از واقعیت موجود چنین وقایعی نه اولی است و نه آخری بی شک که روز به روز زیاد تر و پیچیده تر خواهد شد با توجه به اینکه جمعیت هزاره های استرالیا از مرز دهها هزار گذشته است!

و فردا شاید دیر باشد!
 

No comments:

Post a Comment