Monday, 27 July 2015

سفر به آدلاید-1

هفته گذشته دعوتنامه ای در شبکه های اجتماعی دیدم که برای سمیناری مشورتی سه روزه در مورد وضعیت هزاره ها در شهر آدلاید که از تمام هزاره های استرالیا که اهل درد اند و دچار روزمره گی نشده است دعوت شده بود اشتراک کنند و چون از طرف جمعی از فعالین مردمی برگزار می شد تمام هزینه های آن هم بر عهده شرکت کنندگان بود؛ خوب من هم که بعد از مدت ها کلاس و کورس حالا فرصت کافی داشتم و هم علاقمند چنین مباحث می باشم و هم فکر می کنم که نباید دچار روزمره گی شوم به شماره تلفنی که در زیر  اطلاعیه بود زنگ زدم و حضور خود را اعلام کردم و آقای Dave Gulzari هم استقبال کرد.
قدم بعدی چگونه رفتن به آن شهر بود،
آدمی هستم که فکر می کنم باید قبلن تمام جواب کار را سنجش، محاسبه و پلان کنم با توجه به فرصت یک روزه این کار را به سرعت انجام دادم.
چگونگی رفتن؛ طی کردن مسیر بیش از هفتصد کیلومتری با موتر شخصی، آنهم برای اولین بار از لحاظ اقتصادی و امنیتی توجیهی نداشت به ناچار با کمک گوگل راههای دیگر را بررسی کردم و چون یک روز زمان بیشتر نبود راه هوایی هم گران بود و بهترین گزینه راه زمینی با استفاده از ترانسپورت عمومی بود که با ترن و اتوبوس این مسیر پیموده می شد.
 
راه زمینی را دوست داشتم که فرصتی بود که می توانستم چشم اندازهای طبیعت زیبای استرالیا را مشاهده کنم.
آن لاین تکت را یک طرفه بوک کردم که با کارت تخفیف $30 بود که بسیار اقتصادی بود تنها عیب کار این بود که با تعویض سه وسیله نهایت به آدلاید می رسیدم، خوب برای من هم فال بود هم تماشا.
 
صبح وقت روز پنج شنبه 23 جولای با یک ساک دستی از خانه زدم بیرون با بس شهری تا ایستگاه ترن Hallam و بعدش هم تا   Southern Cross از آنجا تا Ballarat با ترن V-Line بعدش با اتوبوس تا Horsham و از آنجا با بس دیگر تا Adelaide .
 
شب قبل از حرکت هم در مورد جای ماندن با دوست بامیانی ام محمد موسی نوروزی هم صحبت کرده بودم و ایشان هم با علاقمندی هم خوش شد که مهمان آنها باشم هم چنین با دوستانی دیگر چون تقی براتی دوست کمپ و سید محمد حمیدی از دوستان دوره دانشگاه - تهران تماس گرفتم که به شهر آنان دارم می آیم.
 
بالاخره بیش از ده ساعت در مسیر طبیعت زیبای استرالیا در نزدیکی های آدلاید با نوروزی تماس گرفتم که دارم می رسم او هم گفت که برادرش با یکی از هم اتاقی هایش منتظرم در ترمینال شهری می باشند.
محمد امیر نوروزی و ابراهیم را در بیرون ترمینال منتظر یافتم با موتر آنها تا به خانه شان رفتم امیر و ابراهیم فوق العاده خونگرم و مهربان بودند گویا سالها آنها را می شناسم و شب را در خانه آنها که متشکل از تعدادی از جوانان مجرد و برخی با ویزای بریجینگ بودند سپری کردم و تا پاسی از شب قصه کردیم رفاقت گرم آن دوستان که اکثرن از بامیان و دایکندی بودند در شرایط مسافری مثال خوبی بود از وطن داری و همزیستی مسالمت آمیز و اندیوالی خوب که فوق العاده برای گذراندن دوران تنهایی و دوری از خانواده مهم است.
 
صبح جمعه نیم ساعت مانده به شروع مراسم با کمک موسی جان به مرکز ولیعصر(عج) رسیدیم، مرکزی بزرگ که دوستان آدلایدی برای اجتماعات مذهبی و فرهنگی شان خریده اند و انصافن که فضایی بود بسیار عالی برای برنامه های اجتماعی-فرهنگی و مذهبی که ما ملبورنی ها از داشتن چنین مکانی تاکنون محروم می باشیم تازه به قول دوستان مکان دیگری را هم بنام مسجد امام علی (ع) نیز جدیدن دوستان آدلاید ساخته اند که بسیار شیک است و با کاربری مسجد.
 
خوب سر موقع به محل مراسم رسیدیم و فکر می کردم با توجه به آجندایی که شب قبل جناب گلزاری برایم ایمیل کرده بود  و مدیریت جوانان تحصیل کرده و دانشجو این مراسم به موقع شروع خواهد شد اما ساعت نه صبح که موقع افتتاح مراسم بود در آن سالن فقط پنج شش نفر بیشتر حضور نداشت و بسیاری از دست اندر کاران نیز تا هنوز تشریف نیاورده بودند، خوب ما افغان هستیم و فرهنگ خود را هم با خود داریم هرچند در استرالیا باشیم!

درفرصتی که تا شروع برنامه باقی بود با روح الله رحیمی جوان دانشجوی نمونه شهرمان دندینانگ صحبت کردم و نیز با روح الله سلطانی دانشجوی سال آخر پزشکی ملبورن که تازه از میدان هوایی رسیده بود این دو جوان را از نزدیک می شناسم که از جوان موفق با درد هزارگی ملبورن می باشند و نیز دوست عزیزم جناب علی مدد رضایی را هم دیدم رضایی ملقب به شیخ رضایی مالستان در شهر ما از پرنفوذترین چهره های اجتماعی-فرهنگی و مذهبی است که می شناسم و در مدت دو سال اخیر توفیق یارم بود که با ایشان و افکار شان از نزدیک آشنا شوم از روحانیونی است با افکاری روشن و به روز و دردهایی مشترک.

در نهایت روز اول مراسم ساعت ده و نیم پس از یک ساعت و نیم شروع شد.
در پست های بعدی گزارش سمینار و حواشی آن را خدمت خواهم نوشت.

No comments:

Post a Comment