Saturday, 27 May 2017

سرود ملی استرالیا و بچه ها

۲۷ اکتوبر ۲۰۱۵

در شهر ما مسئولین مکتبی شاگردان افغان مسلمان (هزاره) را موقع پخش سرود ملی استرالیا از سالن بیرون می کنند بعدن آنها را باز می گرداند، دلیل شان هم این بوده که به احترام محرم و اینکه این ماه و ماه بعد از آن گوش دادن به موسیقی برای آنان حرام است چون برخی از والدین به مکتب چنین گفته؛
این موضوع به مطبوعات راه یافته و امروز موجی از بحث ها و جدال ها را برپا کرده بود.
 و چاقوی عده تند رو و نژاد پرست دسته یافت تا حمله کنند بر مسلمانان که به سرود ملی استرالیا بی احترامی شده و ...
و چاقوی عده ای دیگر از هموطنان مقیم این جا که روحیه ترس و وحشت دارند نیز دسته یافت که بتازند بر مردم و ...
 اما حقیقت مطلب هنوز روشن نیست، و این هم مشخص نیست که چگونه این مطلب کوچک به رسانه ها رسیده ظاهرن که مسولین مکتب شاید فکر کردند که دارند به عقاید آن شاگردان احترام می کنند موضوعی که در کشور چندفرهنگی استرالیا به رسمیت شناخته شده.
 واقعیت آن است که هیچ کس از جامعه هزاره های استرالیا مخالف پخش سرود ملی استرالیا نیستند بلکه با عشق و علاقه همواره آنرا در محافل و مجالس خودشان می نوازند و به احترام اش دست به سینه می ایستند.
و نکته دیگر اینکه در ماههای محرم و صفر گوش دادن به موسیقی حرام نیست چه رسد به سرود ملی!
 هزاره های استرالیا به استرالیا به عنوان کشور محبوب شان عشق می ورزند آن را دوست دارند و از آن دفاع می کنند و به حکم شرع هم مکلف اند به قوانین آن احترم بگذارند و احترام کنند.
و اما نکته دیگر
 می طلبد که آموزش و آگاهی های لازم در خصوص چگونگی برخورد خانواده ها با جامعه میزبان و ارزش های این جامعه و احترام به آنها و نیز وفق دادن خود با این سیستم و نظام از طرق مختلف روی دست گرفته شود.
در ادامه پست قبلی در این مورد خاص معلم در سالن اجرای برنامه های عمومی مکتب هنگامی که تمام شاگردان جمع بوده از شاگردان می خواهد که اکنون سرود ملی پخش می شود هرکس که احساس می کند راحت نیست می تواند سالن را ترک کند بعدن کم کم حدود 40 شاگرد هزاره سالن را ترک می کنند، در یک مکتب ابتدایی که سن شان بین 6-13 سال است آنها را در معرض یک انتخاب قرار داده اند و شاگردان هم بدون پیش زمینه و با نگاه به دیگران و تقلید از برخی های دیگر سالن را ترک می کنند یعنی شاگردان هزاره از آن جمع مشخص شده و جدا می شوند خوب در چنین وضعیتی کودکان چه می کردند؟ حال رسانه ها و عده زیادی آمده اند آن شاگردان 6 تا 13 ساله و تبع آنان مسلمانان را محکوم و سرزنش می کنند که بی احترامی کردند به سرود ملی و نمی خواهند در جامعه یک پارچه استرالیا ملحق شوند و ...
به نظر من که کودکان قابل سرزنش نیستند آنها کودک هستند هنوز نمی توانند درک کنند سرود ملی یا ماه محرم یا ... را
بر آگاهان مسایل و رهبران اجتماعی و فرهنگی ماست که با توجه به این واقعیت ها و روند اسلام هراسی و تلاش های سازمان های مخالف اسلام که در این وقت ها فعال شده بجای همراهی با توطئه گرانی که قصد بدنامی جامعه مسلمان استرالیا را دارند با نشان دادن ظرفیت های همپذیری، صداقت و تعهد جامعه مان به مردم استرالیا از توطئه گران برائت جسته و جهت یکپارچگی استرالیا بکوشیم.
ما که جامعه خود را بهتر می شناسیم که جامعه هزاره استرالیا با بدنه جامعه هزاره که در افغانستان هستند از لحاظ فرهنگ، رسوم، باورها، سواد، مدنیت و ... فرق چندانی ندارد؛ به واقعیت که نگاه کنیم جامعه هزاره استرالیا متشکل از هزاره های افغانستان، پاکستان و ایران می باشد که مشخصه این جامعه اکثرن بی سواد یا کم سواد، شدیدن چسپیده به باورهای سنتی مذهبی و ناآگاه با مفاهیم و ارزش های مدرن و جدیدی چون جامعه سکولار، دموکراسی و جامعه دموکرات، حقوق شهروندی، حقوق بشر، جامعه مدنی، آزادی دین و مذهب، آزادی حق ابراز نظر و عقاید دینی، آزادی بیان و ابزار ها و مولفه های دسترسی به حقوق و آزادی های فردی و نیز مسئولیت های شهروندی در دنیای مدرن می باشد در این جا نیز به علت مشکلات اقتصادی و زبان نتوانسته اند با جامعه میزبان ارتباطات لازم را برقرار نمایند و از این آموزه ها بهره مند گردند بر آنانی که ادعای رهبری اجتماعی و فرهنگی جامعه را دارند و با مفاهیم و ارزش های فوق آشنا هستند جهت ارتقای سطح درک جامعه کوشش کنند، جلسات داشته باشند از رسانه ها جمعی بهره گیرند و موضوعات فوق را به مباحثه تبدیل کنند و آن را به حیث یک پروسه طولانی مدت بنگرند آنگاه است که انتظار می توان داشت که جامعه و مردم ما چنین کرد و چنان نکرد؟
و آنانی که مردم را می ترسانند از اخراج و دیپورت شدن و ...
 اینجا سرزمینی است که متعلق به فرهنگ های مختلف می باشد هزاره های استرالیا مهاجر نیستند اینک جزء شهروندان استرالیا می باشند تابعیت دارند رآی می دهند و در سرنوشت خودشان کاندید شده اند و خواهند شد و در جهت آبادانی استرالیا کار و زحمت می کشند مالیات می دهند و نشان داده اند که مردمانی زحمت کش و صادق با حداقل بزه کاری می باشند؛ هیچ کس حق ندارد تابعیت یک شهروند را پس از اکتساب باطل کند جرم یا بزه یک عمل شخصی است و ربطی به یک کتله و اجتماع انسانی نخواهد داشت در این جامعه تنوع فرهنگ ها، زبان ها، مذاهب تثبیت شده است نه تنها مذموم نیست بلکه نشانه تنوع و اقتدار جامعه به شمار می رود، آزادی بیان، آزادی ادیان و عقاید و حقوق اساسی همه شهروندان تثبیت شده است و ظرفیت های متنوعی برای تثبیت و دفاع از حقوق بشری انسان ها وجود دارد؛
 دوستان هیچگونه هراسی از اینکه افغانی هستید، مسلمان هستید و هزاره هستید نداشته باشید؛ مانند یک استرالیایی وفادار به ارزش های این کشور زندگی کنید و توطئه توطئه گران نیز نباید هراسید.

حاجی آقای عرفانی

۲۳ اکتوبر ۲۰۱۵

حدود بیست سال پیش که دبیرستانی بودم یک خانه قشنگ و لوکس با دیوارهای سنگ مرمری روبروی دبیرستان مان-دبیرستان امام خمینی نیروگاه؛ قم- بود و صاحب خانه یک موتر سواری مدل روز هم داشتند افغانی بودند و صاحب اش شیخ بود و راننده هم داشت و برو بیایی بود در آن خانه و همیشه غبطه زندگی شان را می خوردم؛ آن روزگار به سختی یک دوچرخه کهنه هندی داشتم که خیلی هم دوستش داشتم و از شاه ابراهیم تا آنجا را اغلب پیاده طی می کردم تا مباد دوچرخه ای در مدرسه گم شود و خانه مان هم از آن خانه های گلی گنبدی بدون گاز و تلفن بود؛
خوب نداشتیم و با زحمت کار و کارگری در سه ماه رخصتی تابستان چندک پولی کار می کردم تا خرج مدرسه ام در آید، این روزگار ما تنها نبود اغلب مهاجرین چنین بودند؛
از قضا بعدن کاشف به عمل آمد که آن خانه مربوط به شیخ عرفانی یکاولنگی است و بسیار پول دار است و دخترانی دارد که سرو روی شان غرق طلاست و تنها یک کاکل پسر دارد که خیلی هم حاجی آقا دوستش دارد و به پایش خرج می کند و آقازاده هم که درس نخوانده و پول های بادآورده را خوش خوش خرج می کرد و چه ها که نمی کرد، خوب دارندگی و برازندگی؛
بعدن حاجی آقا تجدید فراش یا منزل کردند و دخترک جوانی را که جوان تر از دخترانش بود را به خانه آورد و ظاهرن توجیح اش این بود که پسر یک دانه شان را جوره کند و و چه خرج ها و ریخت و پاش ها که نداشت.
خوب بعدش فهمیدم که گویا از رهبران حزب وحدت است و دایم افغانستان می رود و با کیف های پر از پول بر می گردد.
و همین طریق با واعظی شهرستانی و یا واعظی سیاه هم آشنا شدم و وضعیت زندگی و پول و طلای زن و بچه اش و موتر سواری آقا زاده هایش خیلی چشمگیر بود در آن وضعیت اقتصادی بد مهاجرین.
و بعدن که با زندگی رهبر شهید مزاری که مقایسه می کردم که آن شهید زنی نداشت مگر آنکه خانم برادر شهید اش را گرفت؛ خانه ای نداشت مگر آن خانه ای دولت ایران در منطقه بنیاد مسکن بهش داده بود هیچ وقت زر اندوزی نکرد و ....
و امروز می بینم که آنها هم رفته اند و این یادها مانده است؛ می گویند خوب نیست پشت سر مرده حرف زد ولی تعجب می کنم که چطور نویسندگان سرشناس و روشنفکر در مدح و زندگی مرحوم عرفانی یکاولنگی می نویسند و من نتوانستم سکوت کنم!
چنین نوشته هایی را که می بینم به خیلی از نوشته ها و تحلیل های آن دوستان و اینکه همه جانبه بررسی نمی کنند و قضاوت نمی کنند افسوس می خورم و به قدرت رسانه ها می اندیشم که چطور ملت کسی را مدح و ثنا می کنند و روی دیگر و زاویه دیگر را نمی نگرند.
نگاه من به مرحوم عرفانی و خیلی های دیگر را از چهره های مطرح جامعه تنها به آنچه خودشان ادعا می کنند و یا اقارب و دوستان شان تبلیغ می کنند نیست یک نوع مطالعه عملی به رفتارشان و عمل و زندگی خود و خانواده و اطرافیان اش هست که با ادعای اسلام و تشیع و بیت المال و خون شهداء و ... چه کردند پرهیزگاری و تقوا را در زندگی عملی شان رعایت کردند یا نه؟

حادثه ترافیکی

۳۱ اکتوبر ۲۰۱۵

امروز یکی از روزهای تلخ و اندوه باری بود برای جامعه هزاره های ملبورن؛ روزی که همه جمع شده بودند برای تدفین یک نوجوان که در دو روز قبل در حادثه دلخراش ترافیکی جان به جان آفرین تسلیم کرد.
 راحله علی دختر خانم شانزده ساله ای که با دنیایی آرزو و استعداد و امکانات جمع ما را ترک کرد؛
راحله از شاگردان مکتب دری پیام بود مکتبی که حقیر نیز سهم کوچکی در اداره آن دارم، مکتبی که برای زنده نگهداشتن فرهنگ، زبان مادری، عنعنات و عقاید نسل های آینده ایجاد شده و روزهای شنبه دایر می گردد، اما امروز با غم و اندوه این مکتب دایر شد، بجای راحله همصنفی هایش عکس وی را در کلاس درس روی چوکی خالی اش گذاشتند و شمعی را به یادش روشن کردند؛
بعد از ظهر هم همه از جمله دوستانش برای آخرین بار وی را تا آرامگاه ابدی بدرقه کردند در قبرستان اسپرینگ ول، آرامگاهی که اموات مسلمانان ترک، عرب، افغان، آلبانیایی و ... در کنار اموات سایر ادیان چون یهودی ها، مسیحی ها و بودایی ها، چینانی هاو ... آرام خوابیده اند؛
علی مدد رضایی، یکی از روحانیون مخلص، زحمتکش و دلسوز جامعه مان تلقین خواند اما چندین بار بغض امان اش نداد و تلقین را همراه گریه و اندوه خواند و دیگران نیز او را همراهی کردند مردان و زنان همه گریه می کردند من کمتر گریه مردان را هنگام خاکسپاری دیده ام اما امروز فرق داشت داغ یک دختر جوان با دنیایی آرزو که ناگهانی در یک حادثه جان اش را از دست داده بود بر شانه های همه سنگینی می کرد.
مدیر و چندین معلم مکتب دولتی و نیز چند تن از دوستان خارجی راحله نیز با شاخه های گل آمده بودند برای وداع و احترام؛
اما این حادثه می تواند برای جامعه ما درس های زیادی داشته باشد اول اینکه خانواده ها باید بیشتر مواظب و مراقب اطفال و فرزندان شان باشند و مقررات ایمنی را دایمن گوشزد و عملن تمرین نمایند و همواره به آنها قوانین و مقررات ترافیکی و عبور از جاده را یاد دهند، حادثه یاد شده هنگام عبور شب هنگام از عرض یک اتوبان در محلی غیر مجاز برای عابر پیاده صورت گرفته بود اتوبانی که سرعت وسایط 80 می باشد؛
اینجا در مناطق مسکونی سرک ها و جاده های مختلف با سرعت های مختلف دارد 40، 50، 60 و 80 که هنگام عبور از عرض خیابان در سرعت های 60 و 80 حتمن باید از محل های مجاز که چراغ ترافیکی دارند باید عبور کرد، خوب؛ غفلت یا سهل انگاری این مقررات چنین حادثه المناکی را پدید آورد جامعه ما را از یکی از بهترین استعدادهای علمی آینده محروم کرد استعدادی که در چنین زمینه و امکاناتی آینده درخشان در انتظارش بود که نمی بایست چنین زود هنگام رحل سفر بر بندد.
و درس هایی دیگر اینکه جامعه، خانواده ها و والدین باید قدر فرزندان و آینده سازان خود را بیشتر بدانند و برای سلامتی، رشد استعدادها و ظرفیت های علمی، هنری و ورزشی آنان بکوشند، وقت بیشتر با آنها بگذارند و برای رشد آنها سرمایه گذاری و مصرف کنند، صحت و سلامتی آنها را مد نظر بگیرند برای حمل و نقل آنها از وسایط نقلیه شان استفاده کنند و یا هنگام پیاده روی یا ورزش از مکان های در نظر گرفته شده که کم هم نیستند استفاده کنند.
 و نکاتی دیگر ...